شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

أشمّ رائحةً طیبه

بهار از نفست برگ و بار می‌گیرد
بهشت از فدک تو انار می‌گیرد

بتاب بر ظلمات جهان! درخشش تو
تمام آینه‌ها را به کار می‌گیرد..

به رسم عشق صبوری، وگرنه حقِ تو را
اگر اراده کنی ذوالفقار می‌گیرد

اگر اراده کنی زیر و رو شود عالم
دعای مادر شب‌زنده‌دار، می‌گیرد

به کوچه‌های مدینه بگو که بعد از تو
علی از عالم و آدم کنار می‌گیرد

«أشمّ رائحةً طیبه»، روایت کن!
حدیث از نفست اعتبار می‌گیرد

دلم گرفته و در گردش است تسبیحم
که در مدار تو دل‌ها قرار می‌گیرد..

می‌آید آنکه از آیینه‌کاری حرمت
به دستمال ظهورش غبار می‌گیرد