بر شانۀ سرد رود، باید برویم با پیرهنی کبود باید برویم «چون شاخهگلی که برف باریده بر او» دیر آمدهایم و زود باید برویم جز خندۀ مرگ، باغ ما را نگرفت کس حُرمت درد و داغ ما را نگرفت ماندیم، کسی نگفت حالت چون است رفتیم، کسی سراغ ما را نگرفت