قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست