از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت