سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری