من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها