میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها