گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب