باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟