باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟