گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟