سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟