گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر
که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر
شادی هر دو جهان بیتو مرا جز غم نیست
جنت بیتو عذابش ز جهنم کم نیست
آه از خزان این حرم و باغ پرپرش
این داغ جانگداز که سخت است باورش
نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
صحنهای بس جانفزا و دلنشین دارد بقیع
رنگوبو از لالههای باغ دین دارد بقیع
جاریست چو باران عرق شرم به رویم
از عفو تو یا از گنه خویش بگویم؟
سلامٌ علی آلِ طاها و یاسین
به این خلق و این خوی و این عزّ و تمکین
بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
فاطمه مادر حسین و حسن
گله کرد از وصال شیرازی
باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
کجاست آن که دلش چشمهسار حکمت بود
کجاست آن که رخش آبشار رحمت بود
کجاست آن که وجودش مطاف هر دل بود
و با شکوهتر از آفتابِ ساحل بود
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
باغ اعتبار یافت ز سیر کمالیات
گل درس میگرفت ز اوصاف عالیات
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
سخن ز حبل الهی و بانگ «وَ اعتَصِمُو»ست
حقیقتی که هدایت همیشه زنده به اوست
غروب نیست خدایا چرا هلال دمیده؟
هلال را به سرِ نیزه وقت ظهر که دیده!
دو خورشید جهانآرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو همسنگر...
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش
غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش
میان گریهات لبخند ناب است
چرا باور کنیم از قحط آب است؟
مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
ای کلیماللَّه تماشا کن کلام الله را
بر فراز دست خورشیدِ ولایت، ماه را