شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود