سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم