مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی