گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش