عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود