قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم