ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم