امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
برپا شدهست در دل من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی!
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست
عصارۀ نفحات خوش خدا زهراست
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی