پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ز هرچه بر سر من میرود چه تدبیرم
که در کمند قضا پایبند تقدیرم
...ای صبح را ز آتش مهر تو سینه گرم
وی شام را ز دودۀ قهر تو دل چو غار
ای به سزا لایق حمد و ثنا
ذات تو پاک از صفت ناسزا
از ابتدای کار جهان تا به انتها
دیباچهای نبود و نباشد بِه از دعا
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش