پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
این لحظهها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیههای واقعه هستند و نیستند؟
رفتهست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد میشود ابنزیادها
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
خاک، لبتشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟