ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده