پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست