در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم