ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس