ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم