میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی