ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را