ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است