میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی