گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم