ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند