امروز دلتنگم، نمیدانم چرا! شاید...
این عمر با من راه میآید؟ نمیآید؟
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد