ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته