ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى