رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده