غریبی

قطره قطره اشکه چشم، گریه گریه خونه دل
ذره ذره آب شدی‌، از غمت گریونه دل

غریبی آقا حتی تو شهر پیمبر
غریبی موندی تو بی یار و یاور
غریبی حتی بین لشکر ای وای
غریبی حتی پیش همسر ای وای

باور این چقد سخته که همسر تو، به تو سَمّ بده
اونی که همدم هر دمه، زهر جفا به آدم بده

«غریبی تو، تنهایی مثه حیدر
آغوشش رو واسه تو، وا کرده حالا مادر»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خاطرات کودکی از خیالت می‌گذره
آتیش روی دلت، غصه‌های مادره

آخه می‌دیدی شعله شعله، بی‌قراره
می‌دیدی گریه گریه هی می‌باره
می‌دیدی تو کوچه یاری نداره
می‌دیدی رد خون روی دیواره

صدای خسته و لرزونش، همیشه توی گوشِته
غم نگاه معصومشه که عمریه رو دوشِته

«غریبی تو، تنهایی مثه حیدر
آغوشش رو واسه تو، وا کرده حالا مادر»