شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

کوچه‌های غربت

کوفه میا که این شهر دیگر وفا ندارد
این کوچه‌های غربت بوی خدا ندارد

خسته و بی‌یاور ماندم
از همه تنهاتر ماندم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تاوان عشق مولا برده به روی دارم
در شهر بی‌وفایی خورده گره به کارم

جان دهم تشنه‌لب مولا
در میان شهر غم‌ها
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با قافله به این سو هرگز میا حسین جان
آماده شد هزاران تیر بلا حسین جان

بینشان صحبت از جنگ است
قلبشان از جنس سنگ است