شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

یا دهر اُفٍ لکَ مِن خلیلی...

یا دهر اُفٍ، روی لباته
امشب چه خبره آخه، بغض عجیبی
توی صداته

شعر فراقت زده آتیشم
نگو که دیگه می‌ری از پیشم
بی‌تو یه لحظه‌م عذابه برام
من با این حرفا آروم نمی‌شم

نگوصبوری، حسین جانم
که سخته دوری، حسین جانم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کاشکی می‌شد تا، فردا نباشه
یا که به جای تو می‌شد، خواهر میون
مقتل فداشه

چقدر غریبی با من آشنا
داری می‌باری همش بی‌صدا
خار بیابونو جمع می‌کنی
با حسرت از پشت این خیمه‌ها

ماه منیرم، حسین جانم
برات بمیرم، حسین جانم