شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

سلام بر خمینی

مرا هر قدر ذوق رفتن و پرواز شاعر کرد
تو را اندیشه‌ات مانای تاریخ معاصر کرد

میان آیۀ والفجر یا بعد از لیالٍ عشر
تو را باید کجا خواند و کجا بایست حاضر کرد؟!

تو را با کشتی نوح و تو را در نیل با موسی
تو را هم‌پای ابراهیم می‌باید مجاور کرد

پیمبروار در اطراف تو پروانه پروانه
کلامت مردم این شهر را عمار یاسر کرد

جوان‌ها را مرامت کربلا در کربلا قاسم
غمت پیران عاشق را حبیب بن مظاهر کرد

به راه افتادی و با تو بیابان‌ها خیابان شد
جهان را هر خیابان در مسیر نور عابر کرد

سپاه فیل آورده‌ست دنیا و نمی‌فهمد
ابابیل آنچه را با لشکر بی‌دین و کافر کرد

به تحریف تو در ذلت نشستند و نمی‌دانند
که عزت را همین نام خمینی بود صادر کرد

زمان با من سر ناسازگاری داشت انگاری
مرا پابند دنیا و تو را مرغ مهاجر کرد