شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

صفحه‌های نوکری‌

بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن

چشم امید من به دو تا قطره اشک بود
این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن...

فرزند هیأتی مرا زیر پرچمت
از چشم شور مردم بی‌روضه دور کن

ما مُرده‌ایم بی تو و بی کربلای تو
فکری به حال مردم اهل قبور کن

کردی سفارش آن دو مَلَک را ولی حسین
گاهی هم از کنار مزارم عبور کن

پرونده‌ام پُر است از اعمال بد ولی
تو صفحه‌های نوکری‌ام را مرور کن