هوای تو

رفتم من و، هوای تو از سر نمی‌رود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمی‌رود

برخیز تا رویم برادر، که خواهرت
تنها به سوی روضهٔ مادر، نمی‌رود

سوز گلوی خشک تو! اندر لب فرات
ما را زِ یاد تا لب کوثر نمی‌رود

تا گوشهٔ لحد شودم جا، ز خاطرم
کنج تنور خولی کافر نمی‌رود

بزم یزید و طشت زر و چوب خیزران
هرگز ز یاد زینب مضطر نمی‌رود...