شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

گل یاسِ حسن

روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبدالله در جبههٔ نور آمده بود؟

کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر
یازده لیلهٔ قدرش به حضور آمده بود

یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت
که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود

یوسف دیگری از آل علی، کز رخ او
چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود

باغبان در ورق چهرهٔ گرمازده‌اش
گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود

صورتش صفحهٔ برجستهٔ قرآن کریم
صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود

بی‌کلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت
بس که از تاب تجلّی به سرور آمده بود

قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی
به تماشای کلیم اللَّه و طور آمده بود

به طواف حرم عشق ز آغوش حرم
دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود

عجب از این همه مستی چو برادر را دید
که چه‌ها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود

طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان
آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود

بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ
نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود

دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد
طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود

گرچه لب‌تشنه به دامان امامت جان داد
بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود...