رسالت‌مندی شعر

شاعران انقلاب ایران پس از جنگ تحمیلی و رحلت حضرت امام(ره)، سه مسیر را تجربه کرده‌اند: تغزل، شعر مذهبی و شعر اجتماعی سیاسی. گروه سوم، همچون سنگری است که مبارزان کمتری دارد، یا لااقل می‌توان گفت که جریان‌های فرهنگی مملکت به گونه‌ای است که مردم غالباً جذب آن دو نوع اول می‌شوند، که اولی باب دندان مخاطبان شعر است- به ویژه اگر از جنس مخالف باشند- و دومی متاع رایج جشنواره‌های شعر.
شاید استغراق در این تعهّد اجتماعی، در چشم بعضی دوستان جای انتقاد داشته باشد، که پس عشق و دیگر مفاهیم ازلی و ابدی کجایند؟ اولاً به گمان من نباید بسیار نگران آن مفاهیم بود، چون همواره جویندگان و گویندگان خود را دارند. همان‌گونه که جهان از عشق خالی نبوده‌ است، از شاعر عاشقانه‌سرا هم خالی نبوده‌ است. ولی با این که هیچ‌گاه از ستم و نامردی خالی نبوده است، گاهی از شاعران ستیزه‌گر خالی بوده است، چنان که از سنایی به بعد، تا عصر مشروطه ما دیگر شاعری جدّی در مباحث اجتماعی نداریم و این خالی‌گاه هفتصدساله به راستی هولناک است، آن هم در وقتی که مردم این سرزمین‌ها شدیدترین مصائب اجتماعی را از سر گذراندند، از تهاجم مغول بگیرید تا استبداد سلجوقی و از جنگ‌های داخلیِ گورکانی، صفوی، عثمانی بگیرید تا تهاجم پنهان و خزندۀ فرنگیان. با این وصف، به گمان من وجودِ شاعرانی از این دست، ضروری است و باید هر کلامی را که از در این مایه‌ها سروده می‌شود، قدر نهاد.
ما شاید بدین توجیه و یا بهانه که «کار شعر، پند و موعظه نیست» شعر را از بسیاری از وظایف آن سبک‌دوش کرده‌ایم، همچنان که گفته‌ایم «کار شعر، داستان‌سرایی نیست»، «کار شعر، خطابۀ سیاسی نیست»، «کار شعر، تبریک و تسلیت نیست». نتیجۀ مستقیم این شانه‌خالی کردن‌ها، فقیر شدن شعرهای ما از نظر محتوایی بوده است، چنان که در شعر بعضی از دوستان می‌بینیم و حس می‌کنیم که به‌راستی چیزی برای گفتن ندارند.
به همین صورت، ما با آزاد کردن شعر از این وظایف، بخش مهمی از مخاطبان شعر خویش را هم به امان خدا سپرده‌ایم. آنگاه شکایت‌مندیم که صد میلیون فارسی‌زبان و دو هزار نسخه شمارگان کتاب‌های شعر؟ تازه اگر شمارگان واقعی باشد.

پدیدآورنده
منبع