شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

انا الیه راجعون

خاک بلا، شد مثل دریای خون
آسمونا، تار و تیره، لاله‌گون
توی دلم، آشوبی برپا شده
روی لبم انا الیه راجعون

رفتی و رفت از دستم چاره
رفتی و شد زینب آواره
لاله‌هاتو می‌دیدم اما
دیگه نداشت، هیچ‌کس گوشواره

وای، ای هستیِ مادر من
«وای، ای مظلوم برادر من»
وای، ای سالار بی‌سر من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیمه‌هامون سوخته تُو آتیش و دود
خیمه‌هامون شد بعد از تو بی‌عمود
بی‌تو حسین توی این فصل خزون
باغ گلت، شد باغ یاس کبود

اهل حرم دلخون از غم‌ها
بی‌قرار و بی‌تاب و تنها
نیلی می‌شه تا روی طفلی
آروم آروم می‌گه یا زهرا

وای، می‌باره نگاه زینب
«وای، ای تنها پناه زینب»
وای، رفتی تکیه‌گاه زینب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفتی کجا ای خورشید بی‌زوال
از روی نی می‌تابی مثل هلال
حنجرتو بوسیدم اما هنوز
تُوی دل خواهر مونده یه سؤال

روی زمین دیدم افتادی
می‌شْنیدم از هر سو فریادی
واسۀ تو آبی آوردن
یا آخرش تشنه جون دادی؟

وای، جون من به لب رسیده
«وای، خورشید به خون تپیده»
وای، مثل تو کسی ندیده