شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

اسرار مگو

ای سلسله در سلسله در سلسله مویت
وی آینه در آینه در آینه رویت

چشمان تو، چشمان تو، چشمان تو، هو هو
حق حق، چه بگویم چه من از این همه اویت؟...

هر سبز که از خاک برآید، کلماتت
در چاه فرو ریخته اسرار مگویت

ای زمزمۀ هر شب تنهایی جبریل
وی زمزم آواز خداوند، گلویت

دریایی و هر چشمه به ژرفای تو جاری
فردایی و هر لحظه شتابنده به سویت