شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

تو نبودی که ببینی

شهر آزاد شد اما تو نبودی که ببینی
دلمان شاد شد اما تو نبودی که ببینی

گیسوان غزل سوختۀ نخل قدیمی
همدم باد شد اما تو نبودی که ببینی

خاکِ رنگین شده از بادۀ شیرین شهادت،
سهم فرهاد شد اما تو نبودی که ببینی

شعر ایمان شدی و از تو و آن جملۀ نابت
همه جا یاد شد اما تو نبودی که ببینی

مسجد و مدرسه و کوچه و آن خانۀ کوچک
باز آباد شد اما تو نبودی که ببینی

شهر آزاد شد اما تو نبودی که ببینی
سه خرداد شد اما تو نبودی که ببینی