شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دلم فرو ریخت

دلم دلم دلم دلم دلم فرو ریخت
قدح‌ قدح شکسته شد، سبو‌ سبو ریخت

ولی ندیدمش کدام سمت‌ و‌ سو رفت
ولی ندیدمش کدام سمت‌ و‌ سو ریخت

شنیده‌ام صدایی از میان آوار
چه اشک‌ها که عشق وقت جستجو ریخت

چهارگوش خانه از بهار پُر بود
چهارگوش خانه از چهارسو، ریخت

چه غنچه‌ها که پرپر شب خزان شد
چه سنگ‌ها که سقف بر گُل پتو ریخت

پدر میان قاب‌عکس، خسته‌تر شد
کنار مادرم نشست و مثل او  ریخت

به بیستون چه کرد ناخن تو فرهاد؟
هنر نریخت این زمانه، آبرو ریخت

صلاح نه، پی خرابی است؛ باید
که خاک بر سر زمانۀ دو رو ریخت

هزینۀ عمارت کپرنشین‌ها
مگر به جیب تاجران سودجو ریخت؟

به پیشواز زائران اربعینی
چه شد که بغض جاده‌های روبرو ریخت

مگر هجوم این سه‌شعبه از کجا بود
که کودکم دوباره خونش از گلو ریخت

تو زینبانه راه صبر کردن آموز
چه باک اگر که آب از کف عمو ریخت...